از توبه نصوح تا رازهای زندگی خامنه ای !
نگاهی گذرا به مخملباف
مجید پستنچی

چند روز پیش داشتم گشتی در اینترنت میزدم. به عنوان "آخرین فیلم مخملباف" برخوردم. این فیلم ساز را از دیرباز با پیدایش اسلام سیاسی میشناسیم. او بعنوان "پیشتازترین" هنرمندان ایدئولوژیک حکومت اسلامی و بیشتر از همه با باور "هنر نقش تعیین کننده ای در باور مردم دارد"، پا به عرصه فیلم نامه نویسی گذاشت. همه او را بعنوان "یک فیلم ساز قابل" هم میشناسند و انصافا باید قبول کرد که مخملباف از بهترین "استعدادهائی" است که صنعت فیلم در ایران به خود دیده! او با تلاش فراوان توانست بدون داشتن پیشينه ای عریض و طویل٬ البته در فضای ایجاد شده بعد ازانقلاب٬ برای امثال خودش با داشتن امکانات دولتى رشدی خوب داشته باشد و در مدت کوتاهی بعنوان کارگردان مطرحی در همه جا شناخته شد٬ يا دقيقتر٬ معرفى شد .

محسن مخملباف پرونده دیدگاهی یکدست و یکنواختی از خود ارائه کرده و همیشه بعنوان فرزند خلف خمینی نقش خود را بخوبی ایفا کرده، خط به خط توانسته مسائل ایجاد شده در جامعه را خوب ببیند و توجیه شرعی پدیده های جدید را بخوبی در فیلم بازی دهد. یادمان نمیرود با آمدن داستانهای مذهبی بعد پیروزی انقلاب و مشروع کردن پولهای اضافی بازاریها٬ او با ساختن "توبه نصوح" خیال بازاری های شریف! را راحت کرد و راه برون رفت از عذاب وجدان احتمالی! را به ناجیان اسلام سیاسی "بازاریان شریف" نشان داد .

مخملباف در هر دوره ای وظیفه خود را به حکومت اسلامى با مذهبى و رازگونه کردن مسائل واقعى اجتماعى خوب ایفا کرده است. حتی در زمینه فقر هم از احمدی نژاد خیلی جلوتر است. او بای سیکل ران را زمانی ساخت که محمود هنوز فقر را باغ مینوشت و توانست با احساس و نگاهی دیگر امامش را از بقیه٬ در فشارهای مالی به جامعه جدا کند و به بیننده بگوید "خودش (خمینی) خوب است اطرافیانش مشکل دارند"! مخملباف هنوز هم به همین مسئله اصرار دارد! چرا؟ و اینکه چگونه؟

در آخرین کار مخملباف تحت عنوان "رازهای زندگی خامنه ای" دست بکار لو دادن داشته ها و کارهای خامنه ای میزند و بیننده را تحت تاثیر این همه شقاوت و بیرحمی خامنه ای نسبت به دانسته هایش از مسئولین قرار میدهد. او دارد باز هم همان رسالت تاریخی خود را انجام میدهد! اما اینبار در هیبت اپوزيسیون صادراتى! اما اينبار و در اين نقش بيشتر دم خروس بیرون افتاده که در زیر به آن میپردازم.

در این فیلم او به چند زمینه مهم اشاره دارد که من میخواهم به آنها بپردازم زیرا لازم است نقش رانده شده ها از قدرت حکومت اسلامی اشتباه فرض نشود و باید دانست دعوای شغالها سر ترحم به مرغها نیست! علتش کمبود مرغ است که به همه نمیرسد!

در طول فیلم٬ مخملباف شکل یک بررسی وجدان مدارانه بخود میگیرد، اصرار عجیبی دارد در دو شکل "بی طرف و نادم" و "آگاه" با هم جلوه کند و از همه مهمتر "مدنی" فیلم بسازد و بگوید یک فیلم ساز صادق است که تا آخرین لحظه که این فیلم را میساخته گویا نمیدانسته قیمت کلکسیون پیپهای خامنه ای سر به فلک میکشد٬ و یا نمیدانسته که محافظین او در کاخش بیش از ده هزار است و یا نمیدانسته که او شبها به نوارهای استراق سمع شده توسط مسئولین اطلاعات گوش میدهد٬ و یا خبری از مسافرتهای کلانش به این طرف و آنطرف نداشته و جالب تر از همه٬ این که رقم دارائی های وی و خانواده اش را بیش از 36 میلیارد تخمین میزند. او میپرسد این دارائی ها از کجا آمده و خودش آمار میدهد که معلوم میشود بیشتر این دارائی فضائی را از اموال مردم بدست آورده و یا نمیدانسته آقا به اسب سواری علاقه شدیدی دارد "که البته وظیفه هر مسلمان است که اسب سواری بداند!" و تعداد اسبهای آقا بیش از هزار است و در هر سفری یک هواپیمای سی 130 اسبهای آقا و پسرش مجتبی را با خود میبرد تا آقا از این وظیفه شرعی بخاطر سفر وانجام وظیفه شرعی! خدائی نکرده عدول نکند که حتما گناهش بر گردن مردم است که وظیفه ای چنین سنگین بدوش این اولاد خلف خاندان محمد گذاشته اند!

در اواخر فیلم مخملباف دعوا را با زیرکی خاصی به سمت "مرگ آقا نزدیک است" میبرد :

او آمار میدهد که در زیر زمین خانه "محقر 3000 متری" آقا بیمارستانی دائر است با سه پزشک که دائما در حال آماده باش هستند و ادامه میدهد در سفرها هم این تیم مجرب بعلاوه تجهیزات کامل همیشه دنبال آقا در حرکتند. و اینها بازگو میشود که نتیجه را بفهمیم؛ نتیجه این است: آقا میخواهد مجتبی را بعنوان نایب بر حق خود اعلام کند و اینجاست که محسن مخملباف دارد نقش خود را بار دیگر بازی میکند و در فیلم به صداقت امامش خمینی اشاره میشود که او میگفته: "بعد از مرگ من نکند احمد را جایگزین من کنید" حتی مخملباف به این اندازه هم بسنده نمیکند ادامه میدهد: "خمینی میگفت هر کس را میتوانید جانشین کنید الا احمد" چرا؟ چون "خدائی ناکرده مردم احساس میکنند خمینی هم مثل شاه پسرش را جانشین خودش قرار داده ".

در این قسمت فیلم مخملباف دارد همان کاری را که در فیلمهای ساخته شده اش در ایران و در زمان زنده بودن خمینی میکرد را ادامه میدهد. او میخواهد بگوید که مردم بدانند خمینی چقدر خوب بود و حکومتش را به تاراج برده اند و او در خانه ای محقر در قم و جماران زندگی میکرده که 300 متر هم نمیشده و پسرش را هم نایب خود نکرده! ولی خامنه ای پسر بده داستان است و این همه شقاوتها و دزدیهائی که در فیلم گفته میشود فردی است و از سر قدرت طلبی و این چیزهاست و به اسلام ناب محمدی که خمینی نمونه و الگوی واقعی آن بوده ربطی ندارد .

درآخر :
آقای محسن مخملباف و تمام دست اندرکاران رفع بحران برای نگه داشتن اسلام و پرچمش در ایران و منطقه٬ دست به هر کاری میزنند تا بتوانند با عوض کردن چهره های منفور و لو رفته در بین مردم سایه خشم مردم را از روی اسلام و تمامیت ایدئولوژی جنایت بر علیه انسانیت برداشته و بسمت افراد کشانده و با این ترفند نخ نما زمانی برای کلاشی سیاسی اسلام و تیمهای مالیش بخرند. چیزی که مخملبافها به آن توجه ندارند باور از دست رفته مردم به کلیات نظام فاسد اسلامی است که میرود طومار همه شان را در هم بپیچد و در آن روز مخملبافها هم باید پاسخگو باشند. اصلاحات اسلام و حقنه آن به مردم و نسل نو دیگر با این پزها امکان ندارد. یادتان نرود دنیا٬ دنیای ارتباطات و اطلاعات با هم است و راه فهمیدن مثل گذشته از دالان مساجد به گوش مردم نمیرسد. بساط تان را جمع کنید!